جدول جو
جدول جو

معنی او بدائن - جستجوی لغت در جدول جو

او بدائن
او، بدائن، آبیاری کردن، به آب سپردن، از دست دادن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

شخم کردن، رو دادن، لوس کردن، غلتاندن، پرت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خوابانیدن، خواب کردن، خراب کردن بنای ساختمان و دیوار، بریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چند نیمه ساختن، بریدن، کاری را به سرعت تمام کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پر کردن، لبریز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رها کردن تله آزاد ساختن تله از ضامن
فرهنگ گویش مازندرانی
درخشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دواندن
فرهنگ گویش مازندرانی
انداختن، پرت کردن، پرتاب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
انزال
فرهنگ گویش مازندرانی
سخت گرفتن، زیربار حرفی نرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پنهان کردن، از دید خارج کردن، پس اناز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تابیدن، حرارت بخشیدن نور خورشید، تاب دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
بیهوده خندیدن، خنده ی موقع یا ناگهانی، ترساندن
فرهنگ گویش مازندرانی
بر باد دادن، از دست دادن، باختن، از خود بوی گند خارج کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
آبیاری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی